دونه عشقموندونه عشقمون، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
ابجی جونابجی جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
داداش جونداداش جون، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات سومین فرشته مون

سلام.مامان سه تا فرشته ام.خاطرات سومین گل زندگیمونو اینجا مینویسم

حملته امه کرها...

سلام نازنین مامان شریفه خانم نازم این روزا که شمارش هفته ها برای اومدنت تک رقمی شده، حالم خوش نیست. درد کمر و دل و سر،و سنگینی وسختی جابجاشدن. همه اینها به کنار، سختی های وضع حمل. بی خوابی های شبانه، بی تابی های روزانه ، و بعد تولد بچه هم همین سیر ادامه پیدا میکنه. همه این ها که گفتم کنار هم، منو یاد این آیات زیبای قرآن میندازه. چقدر زیبا و بلیغ، خدای مهربونمون این حالات مادر ها رو توصیف کرده. حمل سخت، وضع سخت خدا بهمون کمک کنه بتونیم کمی از حق مادرانمون رو ادا کنیم. تو هم روزی مادر خواهی شد دختر قشنگم، و میفهمی تمام این سختی ها ، به لذت مادر شدن می ارزه. ...
24 آبان 1398

تصویب اسم

سلام نازگل مامان. امروز رسما اسمت به تصویب رسید و ان شاءالله شریفه بانوی خونه ما خواهی شد. امیدوارم از اسمت خوشت بیاد. آخه هر کی شنیده میگه خاص و تکه، معناشم عالیه. هم خودت، هم نام قشنگت، حواله بی بی شریفه بوده. ان شاءالله در پناه این خاندان پاک و عزیز، بسلامتی به دنیا بیای و عاقبت بخیر بشی. همگی مون دوست داریم
16 آبان 1398

ماه هفتم

سلام عزیز دل مامان. گل دختر نازم شریفه بانو شش ماه و نیم از باهم بودنمون میگذره. حدود ده کیلو وزن اضافه کردم. نسبت به دوتا بارداری قبلیم خیلی سنگین شدم و انجام دادن کارهای معمولی هم برام خیلی سخت شده. گاهی کمر درد ، امان منو میبره . حتی نصف شبا از خواب بیدار میشم. درد پهلو و پشت و زیر دل، چند روزه دائما اذیتم داره. امیدوارم شما خوب باشی. رکوع و سجده رفتن برام سخت شده. اما تحمل همه اینا برام راحت میشه وقتی صورت ماهت رو ببینم عزیز دلم. الانم تحملش برام راحته وقتی میفهمم سالم و سلامتی. اما تکون خوردنات ، مثل آبجی جونت وداداشی ، پر جنب و جوشی. سکسکه هاتم شروع شده. چند روز قبل اینقدر تکونات زیاااااد و. شدییید شده ...
14 آبان 1398

سوغاتی کربلا

سلام کوچولوی 27 هفته ای مامان. خوبی خوشگلم؟ این مدت که ننوشتم، گرفتار بودم . باباجون رفتن کربلا و امسال من بخاطر شما و مدرسه آبجی جون نتونستیم همراه کاروان پیاده اربعین باشیم. ازمایش سه مرحله ای رو انجام دادم و بجز یه کوچولو کم خونی، مشکل دیگه ای نداشتم. یک ویروس جدید اومده که واقعا وحشتناکه . متاسفانه آبجی جون گرفتارش شد و یک هفته تمااااام افتاد توی خونه. داداشی و منم گرفتیم اما خیلی خفیف . بابا جون هم از کربلا با ویروس اومدن و من ده روزی هست که دارم مریض داری میکنم. اما بریم سراغ چندتا عکس . این خریدای جدید. این لباس مشکی برای سال دیگه محرمت ان شاءالله و از همه مهم ترررررررررر.... سوغاتی باباجون از کربل...
2 آبان 1398
1